شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
سـفـرۀ بـاز تـو آنـقـدر گــدا پــرور بـود روز و شب سفرهات از خیل گدا محشر بود
.یک سرش بود زخانه سر دیگرکوچه خـوب دیـدند همه لطف توسرتاسربود
غیربیتالحسن این شهرکرمخانه نداشت که دراین شهر فـقط خانه تو بی در بود
کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد آب چاه تو خودش شعبهای ازکوثر بود
هر کس آمد به مدیـنه تو پـنـاهـش دادی خواه اگرناصبی وخـواه اگرکافـر بود
گـرچـه انـواع غـذا بـود سـرِ سـفـرۀ تـو رزق هروعده تونان جوچون حیدربود
تا که سگ سیرنشد لب به غذایت نزدی کـرم و جـود تو مافـوقتر از بـاور بود
کـیـمـیـای قـدمـت نـقـل دهـانهـمـه شـد کف نعـلین تومیخورد به هرجا زربود کرد تـوهـین به تو لـیک پـنـاهـش دادی گرچه میسوختی وچشم تو ازغم ترشد